نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
در ابتدا متن این گفتگو را ارایه و در پایان نیز میتوانید فیلم آن را نیز مشاهده کنید: معرفی مهمانان مجری: امشب دو بازیکن موفق لیگ و عضو تیم ملی را دعوت کردهایم، دو جوان آیندهساز فوتبال ایران. یکی متولد ۷۰ و یکی متولد ۷۱. آقای سامان نریمان جهان متولد ۷۰ و مهدی شریفی متولد […]
مجری: امشب دو بازیکن موفق لیگ و عضو تیم ملی را دعوت کردهایم، دو جوان آیندهساز فوتبال ایران. یکی متولد ۷۰ و یکی متولد ۷۱. آقای سامان نریمان جهان متولد ۷۰ و مهدی شریفی متولد ۷۱. خیلی خوش آمدید.
سامان نریمان جهان: به نام خدا، سلام. عرض میکنم خدمت شما، همه همکاران خوبتان و همه بینندگان عزیز، به خصوص همزبانها و همشهریهای خودم. در خدمتتان هستم.
مهدی شریفی: به نام خدا، سلام. شب بخیر عرض میکنم خدمت شما آقای فردوسیپور و بینندگان عزیز برنامهتان. ابتدا تسلیت میگویم به مناسبت سالگرد درگذشت ناصرحجازی و همچنین تبریک میگویم اعیاد شعبانیه را به همه مسلمانان عزیز.
مجری: وقتی آمدید داخل، به سامان گفتم چه شده؟ شما از کجا خرید کردید؟
سامان: از تهران.
مجری: اصفهان. من هم اصفهان خرید کردم. شما چی؟
مهدی: من هم دبی.
مجری: دبی؟ خرید کردید؟ از قبل هماهنگ نکرده بودید؟
مجری: با سامان شروع کنیم که بزرگتر است. ۲۵ ساله هستی؟
سامان: بله.
مجری: یه سری عکس از تو داریم که از بچگی، از خیلی وقت پیش تو فوتبال بودی. یکم دیر مطرح شدی در این سطح، درسته؟
سامان: بله، به این خاطر که من ۹ سال فوتسال بازی میکردم. فقط از امید آمدم به چمن. کلاً در سالن بودم تا امیدها. وقتی نوبت به تیم بزرگسالان رسید، آمدم به چمن و اولین سالی که در تراکتورسازی حضور پیدا کردم، اتفاقاً قهرمان لیگ امید ایران شدیم.
مجری: آن در لیگ برتر بود؟
سامان: بله. سال بعدش رفتم به تیم بزرگسالان تراکتور، دو سال بعد رفتم ماشینسازی، بعد یک ماه نفت تهران، بعد دو سال گسترش فولاد، دوباره یک سال هم تراکتور.
مجری: فکر کنم بهترین سال فوتبالیات پارسال بود، درسته؟
سامان: بله، پارسال واقعاً خیلی خوب بود برایم، ولی امسال خیلی بهتر بود.
مجری: امسال در گسترش؟
سامان: بله، چون سال اول لیگ برتری من بود.
مجری: پارسال چند گل زدی؟
سامان: فکر کنم ۴ گل زدم پارسال. امسال ۹ گل.
مجری: یکی هم فکر کنم در آسیا زدی؟
سامان: بله، ۱۰ گل شد.
مجری: بازی آخر را که دادید، قهرمانی تو مشتتان بود ولی از دست رفت. اشکهایت خیلی تکاندهنده بود. باورت نمیشد چی شده؟
سامان: بله، صددرصد. ما واقعاً در تیممان خیلی زحمت کشیده بودیم. همه بچهها، همه کادر، واقعاً از بازی با استقلال قسم خورده بودیم که قهرمان لیگ شویم. واقعاً خیلی اتفاقات دست به دست هم داد که ما نتوانستیم قهرمان شویم و خیلی برای خودم ناراحتکننده بود. اگر شما آنجا در استادیوم بودید و میدیدید چه اشکهایی میریختند، همه بچهها، همه هواداران… واقعاً از ته دل دوست داشتم برای اولین بار قهرمان لیگ شویم. واقعاً روز بدی بود برای همه ما.
مجری: همه اتفاقات دست به دست هم داد. حالا بد بازی کردن در دقایق آخر خودتان شد، دیگر؟
سامان: نه، ولی فکر کنم دقیقه ۹۰ یا ۹۱ بود، دقیق یادم نیست. ولی میگویم آن کار خیلی زشتی بود، چون واقعاً ما یکدفعه دیدیم کل ورزشگاه رفت روی هوا! منتقل شد به نیمکت و ما خودمان هم هیچی نفهمیدیم.
مجری: درباره پسر آنتونینژاد میگفتند…
سامان: بله، بندهخدا پسر آنتونی… میگفتند کل ورزشگاه میتوانست… این پسر آنتونی مثل پدرش، پسر شجاع است. یعنی اصلاً هیچکس اسم خودش را نمیگوید، همه میگویند پسر آنتونی. میگویم واقعاً همه اتفاقات دست به دست هم داد. شاید در آن دقایق آخر نمیشود گفت ما میتوانستیم ببریم. بعد دو سه اشتباه هم که رفت.
مجری: خودتان هم بیرون رفتید؟
سامان: بله، ولی به نظرم اگر آن پنالتی گرفته میشد، آن موقع قضیه فرق میکرد.
مجری: یا کارت اول آندو؟
سامان: بله، کارت اول آندو. تصاویر هم رفت.
مجری: کارت اول آندو به خاطر این بوده که مثل اینکه گل زده، بعد داور گفته زودتر بیا، از دایره وسط رد نشو. او از وسط دایره آمده و داور بهش کارت زرد اول داده؟
سامان: بله، من همانجا بودم، چون بغل آندو بودم. حالا آنجوری به نظرم میرسید. من بعد از آندو آمدم اینور نیمه، چون آندو کش موهایش در آمده بود و داشت آن را میبست. رفته بود آن طرف. من بعد از ایشان آمدم، دیدم به ایشان کارت داده. به نظرم خوب نبود.
مجری: اما شما هم که کار خودتان را کردید. دو گل مهدی به هر حال باعث شد که آن طرف، سپاهان کار را تمام کند و منتظر حوادث بماند که حوادث به نفع سپاهان رقم خورد.
مهدی: ببینید، همه هواداران سپاهان و تراکتور از همان اول، چند ساله است که این دو تیم در لیگ برتر واقعاً با هم دوست بودند. به نظر من خیلی حیف است، خیلی حیف است که به خاطر یک سری اشتباهات، حالا شاید عمدی یا سهوی، من نمیدانم، ولی این دوستیها بخواهد خراب شود. چون آنها میآمدند اصفهان، با هم بودند، خیلی حیف است.
مجری: ولی چیزی که هست، از برنامه خود شما شروع شد، همان موقع که شما خودتان گفتید من دوست دارم تراکتور قهرمان شود. هواداران ما ناراحت شدند، هم خود ما، همه بازیکنان.
مهدی: اینجوری نگفتم، در این حد، در همین حد بود.
مجری: حالا هر چیزی… انتظار تراکتوریها از هواداران تراکتور این بود که تراکتور رفت بالا.
مهدی: بله، ولی آنها به نظر من… ببینید، ما کاملاً در جریان آن طرف بودیم که چه اتفاقاتی دارد میافتد. یعنی ما میخواستیم بدانیم آن طرف دارد چه اتفاقاتی میافتد. شما یا مثلاً همین رسانهها، روزنامهها کاری کرده بودند که اصلاً تراکتور شاید صددرصد قهرمانی را میدانست، کاری به ما نداشتند. یعنی نمیدانستند بازی ما دارد چه اتفاقاتی برایمان میافتد. ولی ما چون میخواستیم، ارتباط برقرار کردیم و میدانستیم آنجا دارد چه اتفاقاتی میافتد.
مجری: آنها مثل اینکه میخواستند ولی نمیتوانستند؟
مهدی: بله. ببینید، الان ما ۱۰ نفر اینجا هم که باشیم، بخواهیم با هم تماس بگیریم، شاید نشود. من نمیدانم. ما هم خیلی ناراحت شدیم برای آن اشکهایی که آن طرف ریخته شد. واقعاً باید برخورد بشود.
مجری: ولی میگویم، ما حق… خیلی جاها میگویند حق سپاهان نبود، حق او گرفته شد.
مهدی: نه، من نمیگویم. نگفتم. هر تیمی غیر از تیم شهرستانی به نظر ما قهرمان میشد، حتماً بیشتر از ۲۰ دقیقه در خیلی جاها، در روزنامهها وقت میگذاشتند براش. یک عکس، حداقل تنها عکسی که من دیدم در روزنامهها، یک جام بود که نوشتند “حق سپاهان در دستان تراکتور”، واقعاً حق گرفته شد. فکر میکنم این پنجمین قهرمانی سپاهان بود.
مجری: یک بحثی صحبتش را آقای محرم قبلاً هم مطرح کرده بود. میگفت مثلاً چرا تلویزیون بازی سپاهان را نشان نمیدهد، بازی پرسپولیس را نشان میدهد؟
مهدی: بله، قبلاً هم، دفعه قبل که چهارمین بار قهرمان شدیم، با محرم ارتباط داشتیم. شاید واقعاً خواسته به جایی هست.
مجری: ولی به هر حال این نکته اینجاست که مثلاً پرسپولیس و استقلال در سرتاسر کشور یک سری هواداران دارند. تلویزیون به هر حال باید به احترام مخاطبانی که در روستاهای دورافتاده هستند، مثلاً بیشتر به این سمت پیدا میکند که بازی آنها را پخش کند. ولی شاید به قول شما، بعضی مواقع لازم باشد بازی سپاهان هم پخش شود و به آن پرداخته شود.
مهدی: آره، حق طبیعی سپاهان است که به قهرمانیاش بها داده شود. ما هفته قبل، فکر کنم ۳۵ دقیقه آقای فرکی در برنامه بودند. یعنی واقعاً شلوغترین اتفاق ممکن، بازی عجیبوغریب تبریز بود. ما وظیفه خودمان میدانستیم. کل جشن، دو دوربین در اصفهان، در سیوسهپل و نمیدانم کجا بود. تمام محلههای اصفهان، بچهها رفته بودند. واقعاً لذت بردیم. وقتی میرفتیم ورزشگاه تراکتور، چون واقعاً تیم دوم هم سپاهان بود، هواداران ما هم آنجا بودند، لذت میبردیم. میرفتیم آنجا، شور و شوق میدیدیم. ولی واقعاً ما هم ناراحت شدیم برای همچین کاری که آنجا افتاد.
مجری: ما هفته قبل تحلیل از روند تیمسازی سپاهان را پخش کردیم. این دفعه تراکتورسازی، هفته بعد هم نفت و ذوبآهن که فینالشان است.
مجری: بچههای تیم ما… مهدی، لوسیانو، محمدرضا… شما چه اسمی گذاشتهاید؟
مهدی: مثلث.
مجری: سامان، محسن و اوینیو برای خودشان اسم گذاشتهاند؟
سامان: مهدی، نادر، رضا و حمید… نمیدانم، یک اسم عجیبوغریب، “مربع” گذاشتند برای خودشان.
مجری: خب، یکم بریم سراغ سامان. خدایش فنیشان خیلی خوبه. یعنی من قطعاً میگویم ۷۲-۷۱ هستند، قطعاً باید بروند اروپا بازی کنند و قدر خودشان را بدانند. سالها میتوانند به فوتبال ملی ما خدمت کنند. جفتشان هم به تیم ملی دعوت شدهاند.
مجری: الان همبازی هستید؟ فردا دوباره تمرینتان شروع میشود، درسته؟
سامان و مهدی: بله.
مجری: آقای مهدی، چند ساله است در تیم ملی هستی؟
مهدی: یک سال و خردهای.
مجری: تو فکر کنم اولین بار دعوت شدی؟
سامان: بله، اولین بارم بود.
مجری: چه حسی داری؟
سامان: والا من امسال واقعاً خیلی، از اول فصل که در تراکتور بودم، خیلی تلاش کردم که بتوانم به تیم ملی برسم. واقعاً هر بازی انگیزه خاص خودش را داشتم، هم به خاطر تیمم، هم به خاطر تیم ملی. خدا را شکر که آقای کیروش من را دعوت کردند. انشاءالله بتوانم خوب کار کنم و تمام تلاشم این است که بتوانم در تیم ملی بمانم و اگر بشود، خدمت کنم.
مجری: یک سال گذشته در این مدت، یا قبلتر؟
مهدی: نه، خیلی کمتر. خیلی کمتر دعوتم کردهاند.
مجری: شما سربازی چطور؟
سامان: نه، من الان فعلاً دانشجو هستم.
مجری: چه رشتهای؟
سامان: رشته تربیت بدنی، همان دانشگاه آزاد اسلامشهر.
مجری: تا کی؟ یعنی سال چندمی؟
سامان: من میتوانم تا سال ۹۶… لیسانس پیوسته دارم میخوانم، میتوانم ادامه بدهم. ولی انشاءالله که بتوانم بروم اروپا.
مجری: صحبتی شده با تو؟
سامان: بله، صحبت شده. چند آفر هست از اروپا.
مجری: تیمهای خوب؟
سامان: تیمهای خوب. حالا صددرصد نشده، صحبت نمیکنم. ولی تیمهای خوبی هستند.
مجری: بعد باشگاه سپاهان با آنها صحبت کردی؟
سامان: باشگاه هم صحبت کردیم. انشاءالله اگر صددرصد آن طرف اوکی بشود، باشگاه انشاءالله کمک بکند.
مجری: باید فکر کنم باید کمک کنند. یک قضیه برد-برد هم هست. حالا مثلاً نباید خیلی انتظار… پرورشت دادند، ساختند، یک پولی بگیرند، حق طبیعیشان است. ولی از یک طرف هم اجازه بدهند که بروی.
سامان: این اتفاق خود باشگاه میداند. من واقعاً سپاهان را به اندازه جانم دوست دارم. واقعاً دوست دارم در آن بازی کنم. من فقط ۲ سال خدمتم به آنجاست. الان تراکتور خیلی خوب است، هر بازیکنی دوست دارد برود آنجا بازی کند. ملوان هم هست، ولی تراکتور شرایطش خیلی بهتره. صددرصد میتواند بازیکن برود آنجا. آدم این فکر را هم میتواند بکند که همیشه میتواند برود آنجا بازی کند. ولی میگویم، اولویت اول من اروپاست.
مجری: انشاءالله. از این معافیت دانشجویی میتواند استفاده کرد؟
سامان: ناپدید شده! کجاست؟ اصلاً این، پول دادی چی میشود؟ اصلاً وضعیتش به چه ترتیب است؟
مجری: حالا ای کاش تکلیفش معلوم میشد. حتی اگر جواد نکونام، چند وقت یکجوری هماهنگ کند. با او صحبت بکنیم، حداقل اسکایپ میشود با او گرفت.
سامان: او که نمیآیند بگیرندش!
مجری: میآیند بگیرندش و با اسکایپ صحبت بکنیم؟
مجری: بریم یک سری عکسهای بچگی سامان را با هم یک مرور بکنیم.
سامان: این عکس را، آنجوری که خودم یادم نیست، ولی بابام توضیح میداد به من، مثل اینکه میخواستم توپ را از او بگیرم و او هم میخواست به من بدهد.
مجری: اینجا بعضی وقتها… ایشان کی هستند؟
سامان: بله، این بابام بود، بغلش داداشم.
مجری: بازی میکند؟
سامان: نه، بازیکن نیست. بازی موتورسواری میکند!
مجری: این هم دو تا از همتیمیهایم بودند. بازی اول، پنجم ابتدایی. رامین، یارمحمدی، مصطفی. الان بازی نمیکنند.
مجری: و این عکس؟
سامان: ایشان بهترین مربیام هستند، آقای قربان قانعی. واقعاً…
مجری: مال بناب است؟
سامان: بله، مال مدرسه است. اصلاً، اگر شدم، به خاطر ایشان است.
مجری: به خاطر کباب بناب؟
سامان: بله، صددرصد! کباب بناب.
مجری: این هم بازم داداشم و من. بریم جلوتر. تیم استقلال بناب که آقای مصطفی ریاضی…
مجری: استقلالی بودی یا آن موقع پرسپولیسی؟
سامان: من نه، تراکتوری هستم.
مجری: این هم بازم همان مربی که گفتم، آقای قربان، و همه اینها آموزشگاهی هستند. این هم قهرمانی که گفتم با امیدهای تراکتور بود. آقای پورسین و آقای علیرضا پژمان، کاپیتان تراکتور. صحبت با آقای عباسی هم آماده کردن صحبت کنند، ولی ما الان فرصت نداریم.
مجری: مهمان بعدی هم که بیاید…
سامان: جانم، پیام، شماره ۹.
مجری: برگردیم، پیام.
سامان: همین، همین، همین، همینه.
مجری: بهبه! شهر بود یا نه؟
سامان: در سطح بالایی، واقعاً یکی از بازیکنانی است که راحت میتواند در اروپا بازی کند.
مجری: بذار بعدش میگویم، چون الان بخواهم اینو بگویم، ربط پیدا میکند به این قضیه. بعدش میگویم.
سامان: این آقای داورش، آقای سعید فتاحی است. بهبه! آن هم، آن عقبی، رسول علیزاده، کاپیتان است. در گسترش هم با ما بود.
مجری: این هم که…
سامان: این هم آقای خطیبی، همبازیت بودند.
مجری: آن پشت، آقای بهمن کامل فولادی. شهریار هم که بازم… شماره ۱۳، امیر تیزرو، در گسترش هم بود. آقای فراز فاطمی…
مجری: فاطمه؟ سمت راستش وریا است؟
سامان: شبیه وریاست.
مجری: کی است؟ بغل گلر؟
سامان: نه، بغلش، بین فراز و… آقای زنگیان.
مجری: بهمن کامل گفت؟
سامان: بهمن کامل، آره.
مجری: خیلی خب، بعد دیگر نابود شد. عکس تمام شد.
مجری: بچه تیران هستید؟ بچهها رفته بودند ورپشت…
مهدی: ورپشت، یکی از روستاهای شهرستان تیران است. دفعه قبل بچهها رفته بودند، یک سری گزارش هم گرفتند این فصل.
مجری: بعد، حالا گلهایتان را هم با هم یک مروری میکنیم. فکر میکنم فصل خوبی را پشت سر گذاشتید، کلاً اگر بخواهیم به طور مجموع در نظر بگیریم؟
مهدی: بله، خدا را شکر. ولی آمار، حالا میگویند پایینتر بود، ولی خدا را شکر، آمار امسال توانستم خوب گل بزنم، بیشتر پاس گل بدهم.
مجری: بعد یک نکته مثبت، چند گل…
مهدی: آنالیزش را رفتم، چند سر ضربه زدم بدون استپ کردن. خیلی از گلهایم اینجوری بودند.
مجری: برنامه… پاس داده… این اولین گل بود، همینجا باعث شد شما قهرمان شوید. این نقطه عطف تیم شما بود، یعنی با کمترین ضربه میزند مهدی شریفی. اینجا هم پیروزی را جو گرفته.
مهدی: من میخواستم بگویم، خودت گفتی…
مجری: دقیقه ۹۶ بود؟
مهدی: دقیقه ۹۶. یک بار خورده بودیم، شد… خیلی خوب میزند اینها. به تخته.
مجری: اینها قشنگ اروپایی است این کارهایت. این آقای… بدون معطلی، سر ضربه، اینجوری، زاویه مخالف. علی سلیمی که خوب کار کردیم.
مهدی: فصل، اولین گل را زدم.
مجری: اینم یک استپ کردی و ضربه را زدی. چند گل زدی؟
مهدی: دقیقاً ۱۲ گل.
مجری: با سجاد مساوی شدی؟
مهدی: بله.
مجری: و آخرهای فصل که محرم اضافه شد، فکر کنم خیلی به تو کمک کرد؟ به تو که صددرصد، به تیم کمک شده.
مهدی: آقای محرم نیازی به تعریف من ندارند. از لحاظ روحی هم، از لحاظ فنی، واقعاً به تیم کمک کردند. یکی از عاملهای قهرمانی واقعاً محرم بودند که واقعاً میبینی در هر گلی که زدیم، تاثیر داشتند.
مجری: این پاس عالی، بیرون پای راست، قشنگ انداخت جلو. با بند کفشت زدی؟
مهدی: تو سرت چیکار کردی مگر؟ داریم همچین…
مجری: پستی خیلی خوب بود. تو هم خوب زدی. چیپ زدی تقریباً؟
مهدی: نیمچه چیپس.
مجری: همه کار کردند. به لحاظ شخصیتی هم خیلی به تیم کمک کرد محرم؟
مهدی: ببینید، ما در تیممان یکی از دلایلی که امسال خدا را شکر قهرمان شدیم، ما بزرگهای خیلی خوبی در تیم داریم. یعنی آقای رحمان که رهبر همه تیم است، از دروازه آقای شهاب، آقای رحمان، بزرگواری، همه هستند. آقای هادی، آقای عبدالله، آقای پاپی، آقای خلعتبری، همه بازیکنان بزرگ داخل تیم ما هستند که واقعاً مدیریت میکنند تیم را.
مجری: آمارها هم که دیگر برای همه ایران… خدایش خیلی مصدوم نباشد، واقعاً میتواند کمک کند. الان کماکان ادامه میخواهد بدهد؟
مهدی: خداحافظی که نکرد.
مجری: نه، خداحافظی نمیکند؟
مهدی: حالا… تو که داری میروی، ولی به هر حال به درد تیم سپاهان میخورد.
مجری: بریم یک سری از این گلهای سامان نریمان جهان را هم با هم ببینیم. چه دو گل خیلی خوب به پرسپولیس! از وسط زمین همه را برداشتی و رفتی، خیلی خوب بوده.
سامان: سال… ۹ گل… چند گل خیلی خوب بودند. در گسترش بودم، یکی به راهآهن، آنجوری زدم. در لیگ شهرداری ارک.
مجری: کلاً پا به توپ را دوست داری؟
سامان: دوست دارم.
مجری: پاسم… بعد با فرشاد احمدزاده، با هم خیلی صمیمی هستید، ولی با هم پاس نمیدهید؟ از دست همدیگر شاکی میشوید؟
سامان: نه، در بازی اتفاق میافتد، صددرصد. ولی مطمئناً خیلی وقت است من فرشاد را میشناسم، ایشان هم همچنین. بهترین دوست فوتبالی هم تا حالا فرشاد بوده. واقعاً فرشاد کجایی است، خودش میدانید.
مجری: همزمان هم هستید؟
مجری: چه گل خوبی زده! اینجا مال… گسترش-فولاد بوده. اولین گل لیگم، اولین گل لیگ برتر.
مجری: اینم مقابل سایپاست. چه خوب زدی اینو! بیرون پا، زل خیلی خوب زدی.
سامان: نه، آقای شریفی قبول داری؟
مجری: اینم ملوان است.
سامان: آره، بازی میکردی.
مجری: و بعدش که دیگر اینو میگفتم، راهآهن، از وسط زمین رفتی، جا گذاشتی…
سامان: ۱۲ نفر را که دریبل نمیزنید، ۱۴ نفر را؟
مجری: تو؟
سامان: نه، اما خوب میزند. بیرون. گلم چون به بچهها گفته بودم، آن گل را که زیر پیرهن هم “بناب” نوشته بود، تقدیم کنم به همشهریان عزیزم.
مجری: اینم اولین گل لیگ بود که لیگ چهاردهم بود، به فولاد زدم.
سامان: بناب فوتبالیست داشته در سطح لیگ برتر؟
مهدی: نداشته. تو تنها هستی.
مجری: نفت مسجدسلیمان… بعد میرسیم به آن گلهای فوقالعادهای که به استقلال و پرسپولیس زدی. همان گلی که همینجور رفتی… ضربه آخر، اگر نمیخورد به کسی، همهجا میگفتند این را…
سامان: من واقعاً در آن لحظه خیلی تمرکز…
مجری: حالا قشنگتر میشد اگر داشت میرفت سمت چپ آقای سوشا.
سامان: آره، خیلی خوب بود.
مجری: اینم که یکم شانسی بود؟
سامان: بیشتر شانس، یکم بیشتر.
مجری: حالا اینم به صبا زدی. فصل ۹ گل. فعلاً که در خدمت هستید، یک سال دیگه قطعاً هست.
مجری: بازی با استقلال که خیلی خوب زدی. تمام گلهایت را خوب زدی.
مهدی: به کی میگفتی؟ تو را ببینند…
مجری: همینجوری، به آنهایی که حالا بعضی در مقطعی از پس انتقاد میکردند یا مثلاً خیلی چیزها نوشته بودند. تو یکی دو بازی، در پیجهای دیگه دیده بودم.
مهدی: اینم که با سر، لایه زده. و گل سومات، اینقدر خوب بود که گفتند چقدر خوب است این پسر، خیلی خودجوش.
مجری: گفتم بازی بعدش خیلی یادم بود، چون اگر میدانستم گل سوم میزنم…
مهدی: تو سومی درآوردی؟
مجری: ولی نمیدانم.
مهدی: سپاهان با رهبری شیمبا، فکر کنم… حالا خودش قشنگ معلوم است شیطنتش را انداختم. تقصیر انداختی؟
مجری: تقصیر شیرین. در نوع خودش خیلی… کلاً تیم سپاهان کلاً خوبه. محمدرضا خردبری هم هست آنجا. کریمیان.
مهدی: شروع کردی از سپاه… انگیزهای میشود برای گل زدن؟
مجری: در اتوبوس میریم؟
مهدی: امشب خداحافظی کرد فوتبال؟ به خاطر همین کارهای شما، فوتبال را گذاشت کنار؟
مجری: بعد این چی بود؟ آها، پلیاستیشن. بازی میکردی؟
مهدی: ما هم گل خوردیم اینجا، ناراحت… کلی. بعد مثلاً گل بعدی… برنامه تو چی بود؟
مجری: باید سورپرایز…
مهدی: آها، کلاً. یادت… کریمیان هم خیلی خوب بود در اینها. اصلاً آقای زیاد… خیلی خوب.
مجری: ما دیگر کمکم از شما خداحافظی کنیم. اگر صحبتی دارید؟
مهدی: من میخواستم از همه کسانی که… دفعه قبلی از همه کسانی که برای خودم زحمت کشیدند، تشکر کردم. این دفعه میخواهم از همه کسانی که برای تیم زحمت کشیدند، از رئیس، کارخانههای سبحانی، رئیس هیئت مدیره نیکفر، همه اعضای کادر فنی، هیئت مدیرهشان، مدیرعامل محترم، آقای خلیلیان و همه کسانی که در هیئت مدیرهشان هستند و همچنین میخواستم از آقای کرانچار، سرمربی، تشکر کنم و آقای حسین فرکی و همه کادر فنیشان و همه کسانی که واقعاً برایم زحمت کشیدند.
سامان: من هم اول جا دارد تقدیر و تشکر کنم از مدیرعامل قبلی، مدیرعامل جدید، مربیانی که در این فصل مربیگری کردند برایم، هم آقای خطیبی، هم آقای تونی. کادری که در واقعاً تراکتور داشتیم، خیلی داشتند زحمت میکشیدند. ماساژور، دکتر تیم که خیلی واقعاً… آقای صادقی خیلی کمک کردند به ما. همه تدارکات و همه ترکزبانان، مطمئن باشید از همین جا قول میدهم به تراکتوری عزیزمان که سال بعد برای قهرمانی میرویم و انشاءالله امسال جبران میشود. از همه همشهریهای خوب… و در آخر هم تشکر میکنم از پدر و مادرم که خیلی برای من زحمت کشیدند، همیشه پشت من بودند. انشاءالله مطمئن باشند که از این به بعد هم پیشرفت میکنم و برای… گفتم… همشهریانم افتخاری است که بازی…
مجری: شما فکر… یعنی تا چند دقیقه فکر میکردید که قهرمان شدهاید؟
سامان: اتفاقی که افتاد… ما در زمین بودیم و با فرشاد هم دوباره پیرهنها را دادیم بالا و مردم ریختند و واقعاً فکر کنم پانصد نفر بودند دور هر کدام از ما. تا آن موقع فکر میکردم قهرمان… حالا ما خیلی… چون شلوغ شد، رفتیم تو رختکن. رسیدیم تو رختکن، دیدیم تو تلویزیون دوباره… بعد اصلاً خودمان هم نفهمیدیم. چون من یک زدم به سطل آشغال و نمیدانم… خیلی اوضاع بدی بود. واقعاً میگویم خیلی کار زشتی بود. هر کسی که این کار را راه انداخت، واقعاً با احساسات همه بازی… در آستانه سکته بوده. موقعی که آمد رختکن، اصلاً خیلی وضع و حال خوبی نداشت و واقعاً دکتر فغانی، آقای فغانی هم نقش…
مجری: یک دفعه مسکوت بمانند؟ این اتفاق… کی است اصلاً؟ این کار را کرده؟ آن دوستانی که به هر حال در تونل بودند، با بیسیم بودند، چیکار کردند؟ کی به آنها گفته؟ کی این کار را کرده؟ این یکم… ولی خب خود شما هم به هر حال میتوانستید بهتر کار کنید.
مهدی: مدیریت شد. ما میتوانستیم مدیریت کنیم، ولی میگویم همه چیز دست به دست هم داد. اشتباهات داوری از یک ور، آندو از یک ور، همه چیز… میگویم ولی به نظرم اگر یک ذره تو پنالتی دقت میشد، ما قهرمان میشدیم. حالا انشاءالله که حقش باشد.
سامان: انشاءالله. ولی میگویم ما… همه تیمها از داوری هم سود بردند، هم ضرر کردند. ولی میگویم سپاهان باشد، هم تراکتور، هم نفت… من یادم رفت بگویم، من خیلی ناراحت شدم از همه بازیکنان… میگفتند یکی از بازیکنان نفت متأسفانه گفته بود که چرا باید سپاهان قهرمان بشود یا… خیلی چیزهای دیگه. من تعجب میکنم. بازیکن خیلی با تجربه، بازیکن خیلی خوبی هستند، من خیلی دوستشان دارم، ولی آن صحبت اصلاً درست نیست.
مجری: مهم این بود به نظر ما که لیگمان اینقدر پیشرفت کرده بود، همه چیزش… همین تراکتور… قبل از اینکه خداحافظی کنیم و تمرین تیم ملی ببینیم، کارلو آنچلوتی، مربی تیم رئال مادرید اخراج شد. این آخرین، جدیدترین خبر خارجی است که رخ داده. بعد، حالا پولادی برای همیشه با ایران و تیم ملی خداحافظی کرد که کیروش به دنبال جانشین مهرداد… کلاً…
سایتمان هم تغییر کرده و آنهایی که از طریق تلفن همراه و تبلت دنبال میکنند، میتوانند خیلی راحتتر با آن ارتباط برقرار کنند. آقای منصوریان گزینه سرمربیگری تیم استقلال… بعد… این هم که حالا مهدویکیا و تیمش که حالا در ۹۰+، ۸ گل در چهار بازی زده. یادگار رستمی چه تیم خوبی هم داشت که فرستادند آنجا. و بالاخره آقای گل محبوب مسابقات هم شد. اگر شد، هفته بعد میتوانیم دعوتش کنیم، در خدمتش باشیم.
و علی دایی هم شده کاندیدای داوطلبی… آقای علی دایی از استان اردبیل… چند کیلومتری تبریز است؟
سامان: صد کیلومتر از بناب به تبریز.
مجری: اعلام برنده مزایده چهار ساله پرسپولیس هم که گفتیم، منتفی شد. و برنده مسابقه پیشبینیمان که حالا قرار بود یک خودرو هم از طول فصل گفته بودیم… الان فکر کنم بچهها میتوانند… من نتایجش را پیش من است. یک خانم هم هستند، خانم معصومه اسمش… کجا؟ من نوشتم… حالا باید با او ارتباط… تقلب برسانند.
مجری: آقای خطیبی هم واقعاً چهار ساله برای من دارند زحمت میکشند. باید این را میگفتم، چون واقعاً خودم را یکجوری مدیون ایشان میدانم. چون پیشرفت فوتبالم و تیم ملی امید و اینها همه به لطف ایشان بوده. و از اینجا دست…
با سلام و احترام؛ مدیریت و کادر آموزشی آموزشگاه شهید اشرفی اصفهانی با نهایت امتنان و سپاس، برخود لازم میدانند مراتب قدردانی و تشکر صمیمانه خود را از خانوادههای بزرگوار و شریف مرحوم اسماعیل مهدوی و مرحومه فاطمه هژبری اعلام نمایند؛ خانوادههایی که با نیتی پاک، قلبی مملو از ایمان، و روحیهای سرشار از انسانیت، […]
پیام سرکار خانم آرزو مهدوی: سالی جانفرسا و دشوار گذشت؛ سالی که دوری، غبار اندوه را بر شانههایمان نشاند و خانه، در غیاب مادر مهربان، به سکوتی آمیخته با دلتنگی بدل شد. سالی که پدر، آن تکیهگاه استوار و عاشقانه، با قلبی سرشار از محبت، بار آخر بر مسیر زندگی قدم گذاشت و در امتداد […]
جناب آقای محمد شجاعی، ورزشکار توانمند و پرتلاش روستای ورپشت، در مسابقات مچاندازی فستیوال قدرت ملارد در استان تهران موفق به کسب مقام ارزشمند سوم شد؛ افتخاری که بار دیگر ظرفیتهای ورزشی این روستا را در سطح استانی و ملی نمایان ساخت. این رقابتها با حضور طیفی از ورزشکاران برجسته برگزار شد و دستیابی به […]
در جریان رقابتهای استانی دفاع شخصی، جمعی از دختران توانمند ورپشت با نمایشی خیرهکننده از مهارت، تمرکز و جسارت، موفق به کسب مدال طلای این دوره از مسابقات شدند. این موفقیت، بار دیگر ظرفیت بالای ورپشت در پرورش استعدادهای ورزشی را برجسته ساخت و نشان داد که سرمایهگذاری بر آموزشهای اصولی میتواند به دستاوردهای چشمگیر […]
دیدگاه بسته شده است.